سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عشقولانه
بر دانشمند است که به آنچه می داند عمل کند . سپس به فراگیری آنچه نمی داند روی آورد . [امام علی علیه السلام]

نویسنده: محمد حسین اصفهانیان  پنج شنبه 87/2/12  ساعت 10:49 صبح



نویسنده: محمد حسین اصفهانیان  پنج شنبه 87/2/12  ساعت 10:49 صبح

 

 

 



نویسنده: محمد حسین اصفهانیان  پنج شنبه 87/2/12  ساعت 10:48 صبح

آسمون منو تو یه مدته سیاه شده
 گفتن دوست دارم کم شده کیمیا شده

 

**
 اون غروری که گذاشته بودیمش یه جای دنج
 اومده باز توی قلب من وتو خدا شده

 

**
 اون حسادت هایی که اول طعم عاشقی رو داشت
حالا انگار ارزشش قد یه ادعا شده

 

**
 اون دستا?? که داده بودیم توی رویامون به هم
 تقصیر کیه نمی دونم ولی رها شده

 

**
ما قرار نبود مثل بقیه زندگی کنیم چرا حرف هامون مث تموم آدما شده
 گنبد عشق منو تو ضریحاش طلایی بود طلا ها ریخته و جنس گنبدا بلا شده


 



نویسنده: محمد حسین اصفهانیان  شنبه 87/1/10  ساعت 5:16 عصر

اساسا این کلمه عشق از کجا سر چشمه میگیرد ؟ این طور که من شنیده ام(حالا درست و نادرستیش را نمیدونم)عشق نام
گیاهی است که به دور درختی بالا میرود تا از درخت (معشوق)حفاظت کند و در این راه حتی جان خود را نیز از
دست میدهد . البته در راه دوست جان دادن بسیار شیرین بود ولی نام هر کسی دوست نبود.خوب این کار
اون گیاهه ما برا کسایی که میگیم یا بهتر بگم ادعا میکنیم عاشقشون هستیم چه کار میکنیم؟آیا تا به حال
بهشون گفتیم دوسشون داریم ؟از نظر روانشناسی ابراز محبت زبانی بسیاری از مشکلات را حل
میکند یا بهتر است بگوییم جلوی مشکلات را میگیرد.خوب شما که داری این مطلب را
میخونی چند بار بهش گفتی دوسش داری؟چی نگفتی ؟؟؟؟؟مگه میشه.؟اگه
نگفتی همین حالا بهش بگو خوب...؟؟؟خوب از موضوع بحث دور
نشویم.!!!این که من و شما ادعا میکنیم عاشقیم خودش خیلی
جرات میخواد آخه عاشقی کار هر کسی نیست ما که حتی
یک بلار به معشوقمون ابراز محبت نکردیم پس چه
جور عاشقی هستیم هان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عاشقی کار هرکسی نیست عاشق یعنی
مجنون یعنی فرهاد ببین فرهنگ ما
ایرانیا چقد زیباست که حتی
برا عاشقی هم تو تاریخ
خودمون چنتا الگو
داریم پس بیاید
قبل از ادعا
بفهمیم
عشق چیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نظر شما در مورد عشق چیه؟

این مطلب ادامه دارد؟!؟
نظرتون چیه اگه در این مورد اطلاعات و یا
نظری دارید حتما بگید تا ما از آنها استفاده کنیم

یا علی گفتیم و عشق آغاز شد



نویسنده: محمد حسین اصفهانیان  شنبه 87/1/10  ساعت 12:36 عصر

حالا من یه گوشه تنهام با یه عکس یادگاری
 رفتی بی وفا و گفتی که منو دوسم نداری
 حالا باز دوباره بارون می خوره رو تن شیشه
 اخه چی کم شده از تو که می ری واسه همیشه
 عزیزم دنیا کوچیکه تو بگو اخه کجایی
یاد تو می افتم هر وقت هی می گم جای تو خالی
 هی میگم جای تو خالی تو شبای پر ستاره دل من هواتو داره
 یاد من می مونه نیستی بودنت خواب و خیاله
 روی بام خاطراتت من کبوتر شدم
 اما با یه سنگ نفرت تو پریدم از بوم دنیا
 حالا بعد رفتن تو من یه گوشه ای نشستم
 هی می گم کجایی اخر اخه من دل به کی بستم
 دیگه خسته ام از این عشق خیالی هی میگم جای تو خالی

 

هی میگم جای تو خالی

 

 



نویسنده: محمد حسین اصفهانیان  جمعه 87/1/9  ساعت 11:23 صبح

کاغذتیم ! احساساتت را روی من بنویس عصبانیتت را روی من خط خطی کن اشکهات را با من پاک

کن ؛ حتی اگر سردت شد مرا بسوزان تا گرم شی؛فقط دورم ننداز .

 

 

 

نگاه ساکت باران به روی صورتم دزدانه میلغزد ولی باران نمی داند که من دریایی از دردم به ظاهر گر چه

 می خندم ولی اندر سکوتی تلخ می گریم .

 

 

 

 

گر نیایی تا قیامت انتظارت می کشم. منت عشق از نگاه پر شرابت می کشم. ناز چندین ساله ی

 چشم خمارت می کشم. تا نفس باقیست اینجا انتظارت می کشم .



نویسنده: محمد حسین اصفهانیان  پنج شنبه 87/1/8  ساعت 3:23 عصر

ای کاش اهمیت در نگاه تو باشد ، نه در چیزی که به آن می نگری!

 "آندره ژید" (کتاب مائده های زمینی)

***

 

روزی که یه دلتنگ رو ساختم، نمی دونستم چقدر دلتنگی یه آدم می تونه عمیق و ژرف باشه.روزی که این جا ساخته شد اولین روزی نبود که احساس می کردم دلتنگم.حتی امروز هم که می خوام تمومش کنم مطمعنا آخرین روز دلتنگیم نیست.

راستش من این جا رو با هدف دیگه ای شروع کردم.اولین قصدم  شاد کردن قلب یه نفر دیگه بود.امروزهم به همون دلیل این جا رو به خاطره ها می سپارم.چون می دونم که ارزشش رو داره.شاید باید این کار رو خیلی وقت پیش می کردم.شاید هم اصلا این کاراز ابتدا  ـ هرچند با نیت نیک ـ اما نادرست بوده...

یه دلتنگ هم بسته می شه و کم کم به فراموشی سپرده میشه.مثل خیلی چیز های دیگه.از این به بعد حتی دیگه اسمی از من تو کامنت هاتون هم نخواهید دید و یا تو پی ام ها.سعی می کنم بی سروصدا نوشته هاتون رو بخونم و بی سر و صدا هم برم.اما یادمون باشه دلتنگی های آدم ها هیچ وقت تموم نمی شند.حتی اگه بروز داده نشند.

سعی می کنم حس این پرنده رو داشته باشم.حس یه اسیر که از قفسی پریده.سبک بال و آزاد.شاید قبول کردن خیلی چیزها تو زندگی سخت باشه اما شیرینی و لذت بعدش به همه این ناراحتی ها بیرزه.

حرفهای ما هنوز ناتمام...

وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!

پیش از آن که باخبر شوی
لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود

آی...
ای دریغ و حسرت همیشگی!

ناگهان
چقدر زود
دیر می شود!

حرفهای زیادی برای گفتن داشتم هنوز اما شاید این جوری خیلی بهتره. ته دلم یه چیزی هست از جنس احساس که سرخه مثل عشق.اونه که بهم می گه این راه رو برم.منم بهش احترام می ذارم و می دونم که هیچ وقت بهم دروغ نمی گه.

از این به بعد این جا شاید همین جور بمونه یا این که شاید هم لونای عزیزم دلتنگی هاش رو بنویسه.شاید هم به یه دفترچه یادداشت ساده تبدیل شد.

دلم نمیاد بدون تشکر  از همه کسانی که تو این مدت همراهم بودند، برم. خیلی هامثل یک دوست با من دردودل کردند و من رو شریک خوشی ها و بدیهایشان دونستند. دست دوستی تک تکتون رو می فشارم، بهترین و جاودانه ترین آرزوها را برایتان دارم و از این که این فرصت رو به من دادید تا خیلی چیزهایی را  که چشمانم هرگز قادر به دیدنشان نبودند ببینم ؛ همیشه سپاسگزارخواهم بود.

 سبز باشید و همیشگی

به قول دکتر شریعتی:

« پایان عبارتست از مرز نزدیکی به آنچه باید باشد و نیست» 

 

پس :پایان



نویسنده: محمد حسین اصفهانیان  پنج شنبه 87/1/8  ساعت 3:21 عصر

به نام انکه در شب غمگین عشق اشک را از چشمانم سرازیر نمود


ای کاش تو از چشمانم می خواندی که چقدر دوستت دارم


تا وادار نشوم برایت اقرار کنم


هر چتد که در مقابل تو اقرار عشق شیرین است


اما نمی دانم تا چه حد پذیرای این عشق ساده و پاک هستی


از کجا اغاز کنم بیان قصه ای گویا؟


گویای عظمت و شکوه یک عشق


قصه عشقی شیرین که تا ابد با توست و یا حقیقتی ساده


از عشقی که تو برایم به ارمغان اوردی


نمی خواهم با کلمات بازی کنم


دیگه نمیخواهم بازگو کننده انچه در قلبم میگذرد باشم


و فقط می دانم که دوستت دارم  دوستت دارم دوستت دارم...




نویسنده: محمد حسین اصفهانیان  پنج شنبه 87/1/8  ساعت 3:20 عصر

عاشقا اینجا کلیک کنن...


نویسنده: محمد حسین اصفهانیان  پنج شنبه 87/1/8  ساعت 3:3 عصر

نگاهم را پس می گیرم دیگه بات کاری ندارم
دیگه از هر چی نگاهه به خدا خسته و زارم
یه روزی دل غریبم به ضریح توگره خورد
مشکلش که حل نشد هیچ همه هستی او مرد
عاشقی خودش قشنگ نیست حرف عاشقی قشنگه
عاشق یه رنگ ندیدم عاشقی ها همه رنگه
حالا من غریب وخسته سر این کوچه نشستم
برو از نگاه مستت همیشه خسته خستم



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خدایا،من عشق به توراهم ازتومی خواهم
[عناوین آرشیوشده]


 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت




تعداد کل بازدید
17660
تعداد بازدید امروز
2
تعداد بازدید دیروز
7

درباره خودم
عشقولانه لوگوی خودم
عشقولانه

لوگوی دوستان
















آرشیو
بهار 1387


اشتراک