نویسنده: محمد حسین اصفهانیان یکشنبه 87/3/12 ساعت 9:45 عصر
خدایا...!
خدایا،من عشق به توراهم ازتومی خواهم وعشق به عاشقانت راوعشق به هرکاری که مرابه تونزدیک کند.
خدایا...
خدایا،مراراهی ده که فقط به درخانه توتوانم آمد.
دستی،که فقط درخانه توتوانم کوفت.
خدایا،من راچشمی ده که فقط گریان توباشدوسینه ای که فقط سوزان تو.
به من نگاهی ده که جزروی تونتوانم دید.
وگوشی که جزصدای تونتواندشنید.
خودت رامعشوقترین من قرارده، مراعاشقترین خویش.
خدایا،چشم جویبارعشق مرابه تماشای دریایت روشنی ده.
مبادادل من اسیرکوی دیگری شودوپیشانی محبت من برخاک دیگری بساید.
خدایامرغ دلم دردام توست،مباداکه یادآشیان دیگری کند.
خدایا...
همزمان بارشدگیاه محبتت درباغچه دلم هرچه هرزه گیاه است ازریشه بخشکان.
خدایا...
نکندکه روی ازمن بتابی ونشودکه نگاه حیران مرامنتظربگذاری
ای پاسخ دهنده وای اجابت کننده
ای باغبان باغ رحمت،ای عزیزومهربانم،ای خدای بی همتای من روی ازمن برمتاب.